مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,مولانا و قربانی، دکتر شهبازی, تفسیر , شعر

مولانا و قربانی، دکتر شهبازی
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : جمعه 14 مهر 1396
نظرات

 

کلمۀ «قربانی» یکی از کلمات مهم در منظومۀ فکری مولاناست. مولانا از کلمۀ قربانی و دیگر واژه‌های مربوط به حوزۀ معناییِ آن مثل «قربان، قربان شدن، قربان کردن، قربانِ عید، قربان‌گاه، عید قربان و نظایر آنها» حدود هفتاد بار، در دیوان شمس و بیش از صد و شصت بار، در مثنوی شریف استفاده کرده است. بررسی و تحلیل همۀ اشعار مولانا دربارۀ این مسألۀ مهم فرصتی فراخ می‌طلبد. در اینجا، با رعایت اختصار، به چند نکتۀ مهم درمورد قربانی، در آثار مولانا، اشاره می‌کنیم:

1) خاستگاه‌های ایدۀ قربانی کردن: بدون تردید مولانا بُن‌مایۀ قربانی کردن را از دو ماجرای قرآنی گرفته است:
1-1) داستانِ ابراهیم و اسماعیل/ اسحاق: آن‌گونه که از قرآن کریم (سورۀ صافات، آیۀ 107) برمی‌آید، حضرت ابراهیم، در خواب، فرمان یافت که فرزندش را، برای خدا، قربانی کند. حضرت ابراهیم، این خواب را با فرزند خود در میان گذاشت و او هم پذیرفت. آن دو با هم به قربان‌گاه رفتند و در این هنگام خداوند، خود، حیوانی، احتمالاً یک «میش»، را برای حضرت ابراهیم فرستاد و او آن حیوان را به جای فرزند، قربانی کرد. از صدر اسلام تا کنون، حاجیان، در عید قربان، هر ساله در سرزمینِ «منا»، به پیروی از حضرت ابراهیم، گوسفند قربانی می‌کنند و کسانی هم که در مکّه نیستند، در شهرِ خود قربانی می‌کنند. این داستان، امکاناتِ بسیار زیادی را در اختیار مولانا قرار داده و او از آنها نکات بسیار دقیق و لطیفی را استنباط کرده است که در بخش‌های بعدی به برخی از آنها اشاره می‌کنیم. خوب است که دربارۀ همین ماجرا به نکته‌ای جالب اشاره کنیم. درمورد اینکه حضرت ابراهیم می‌خواستند کدام‌یک از فرزندانِ خود را قربانی کنند، اختلاف نظر وجود دارد. برخی می‌گویند این فرزند حضرت اسحاق بود و بعضی دیگر او را حضرت اسماعیل می‌دانند. مولانا در دیوان شمس، هفت بار از اسحاق و نُه بار از اسماعیل نام برده است، ولی در مثنویِ شریف ده بار از اسماعیل نام برده و حتّی یک بار هم به اسحاق اشاره نکرده است. با توجه به اینکه غزلیاتِ دیوانِ شمس تاریخِ سرایش ندارند، ولی تاریخِ تقریبیِ سروده شدنِ دفترهای ششگانۀ مثنوی را می‌توان تعیین کرد و مولانا در دفتر ششم که در اواخر عمر شریف ایشان سروده شده است، چند بار از اسماعیل نام برده است، می‌توان با اطمینان گفت که به نظرِ مولانا آن فرزندِ حضرت ابراهیم که قرار بود قربانی شود، اسماعیل بود و غزل‌هایی که نام اسحاق در آنها آمده است، یا از آنِ مولانا نیستند، یا اینکه به دوره‌های آغازینِ شاعریِ مولانا مربوط می‌شوند.

1-2) داستان گاوِ بنی‌اسرائیل: آن‌گونه که در قرآن کریم (سورۀ بقره، آیات 67 تا 73) آمده است، در زمانِ حضرتِ موسی، درموردِ یک قتل، اختلاف بزرگی بین بنی‌اسرائیل پیش آمد. حضرت موسی، به فرمانِ خدا، به آنها دستور داد که گاوی را سر ببرند و یکی از اعضای آن گاوِ کُشته شده را، احتمالاً دُمِ آن را، بر مقتول بزنند، تا مقتول زنده شود و نامِ قاتل خود را بگوید. مولانا از این داستان هم استفاده‌های بسیار لطیفی کرده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

2) قربانی شدن شرطِ کمال یافتن است: به نظرِ مولانا عاشقِ واقعی تا خود را قربانی نکند، به کمال نمی‌رسد. همۀ ارزشِ گاو یا گوسفند در این است که قربانی، یا کُشته شود، تا بتواند از مرحلۀ حیوانی عبور کند و جذبِ بدنِ یک انسان شود. درواقع شرطِ اساسیِ هرگونه پیشرفتی، قربانی شدن در مرحلۀ پیشین و بار یافتن به مرتبۀ پسین است؛ نمی‌توان هم‌زمان در مرحلۀ قبلی حضور داشت و به مرتبۀ بالاتر دست یافت. گوسفندی که می‌خواهد وارد مرتبۀ انسانی شود، باید گوسفند بودنِ خود را از دست بدهد. به همین منوال انسانی هم که می‌خواهد به مقام فرشتگی برسد و حتّی به فراسوی مرتبۀ فرشتگان دست یابد و در خدا فانی شود، باید در هیچ مرحله‌ای توقف نکند و از طریق قربانی کردنِ خود، آنچه را که دارد، از دست بدهد، تا آنچه را که ندارد، به دست آورد:

از جمادى مُردم و نامى شدم
وز نما مُردم، به حيوان بر زدم‏

مُردم از حيوانى و آدم شدم
پس چه ترسم؟ كى ز مُردن كم شدم؟

حملة ديگر بميرم از بشر
تا برآرم از ملايك پرّ و سر

وز مَلَك هم بايدم جَستن ز جو
«كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِك إِلَّا وَجْهُهُ»‏

بار ديگر از مَلَك قُربان شوم
آنچه اندر وَهْم نآيد آن شوم‏
(مثنوي، د 3/ 3905 – 3901)

3) آنچه که باید قربانی شود: طبقِ دو داستانِ مربوط به «قربانی» که در بخش اول به آنها اشاره شد، حیوانی که قربانی شد «گاو»، یا «میش» بود. به همین دلیل مولانا در اشعار خود، عاشق را به گاو، میش، یا گاومیش و نظایر آنها تشبیه می‌کند. حال ببینیم که مولانا این دو حیوان را نماد چه چیزهایی می‌داند. به نظرِ مولانا کمترین چیزی که در این راه باید قربانی شود، «مال و جان» است. مولانا با اشاره به این سخنِ پیامبر اسلام که فرمودند: «هرکس به پاداش‌های الهی یقین داشته باشد، با گشاده‌دستیِ تمام، اموال خود را به دیگران می‌بخشد»، می‌گوید که هرکس باور داشته باشد که آنچه می‌بخشد، از کفش نمی‌رود و بلکه با سودِ فراوان به او باز می‌گردد، در بذلِ جان و مالِ خود، برای خدا، درنگ نمی‌کند. مگر بازاریان را ندیده‌اید که برای به دست آوردنِ سود، سرِ کیسه‌های زر را باز می‌کنند و با شور و شوقِ فراوان پول‌های خود را خرج می‌کنند؟ اطمینانِ آنها به اینکه پول‌هایشان با چندین برابر سود به سوی آنها بازمی‌گردد، سبب می‌شود که با خاطری آسوده پول‌هایی را که با تلاش و کوششِ فراوان به دست آورده‌اند، خرج کنند. دخترکی که هنوز کودک است، با عروسک‌ِ بی‌جانِ خود نردِ عشق می‌بازد و بدان دل می‌بندد، امّا وقتی که در بزرگی، مادرِ بچه‌ای زنده و زیبا شد، عروسک در نظرش سرد و بی‌فروغ می‌شود. آدمی نیز مادام که کودک است و به مرحلۀ بلوغ نرسیده است، سخت به مال و جانِ خود می‌چسبد، امّا پس از آنکه بزرگ شد و فهمید که با رها کردنِ مال و جان، چه گوهرهای ارزشمندی به دست می‌آورد، از آن پس پاک‌بازانه آنها را در راهِ خدا نثار می‌کند:

عاشقم من، كُشتة قُربانِ لا
جانِ من نوبت‌گهِ طبلِ بلا

خود تَبوراك است اين تهديدها
پيشِ آنچه ديده است اين ديدها

اى حريفان! من از آنها نيستم
كز خيالاتى در اين ره بيستم‏

من چو اسماعيليانم بى‏حَذَر
بَل چو اسماعيل آزادم ز سر

فارغم از طُمْطُراق و از ريا
«قُلْ تَعالَوْا» گفت جانم را:«بيا»!

گفت پيغمبر كه «جَادَ فِي السَّلَف
بِالْعَطِيّهْ مَنْ تَيَقَّنْ بِالْخَلَف»؛‏

هركه بيند مر عطا را صد عوض
زود دربازد عطا را زين غَرَض‏
(همان، د 3/ 4104 – 4098)

دومین چیزی که باید قربانی شود، «تنِ آدمی» است و البتّه به نظر می‌رسد که منظور مولانا از تن، بدن تنها نیست، بلکه مراد او از تن، همان «نفس» است. به نظرِ مولانا مادام که نفس و صفاتِ نفسانی مثل «حرص، حسادت، شهوت و خشم» و نظایر آنها قربانی نشوند، سالک به خدا نمی‌رسد. مولانا در تفسیرِ «تکبیرِ آغازِ نماز» می‌گوید: همان‌گونه که هنگام قربانی کردن، تکبیر می‌گویند، تکبیر آغازِ نماز هم نشانۀ قربانی کردنِ نفس است:

معنىِ تكبير اين است، اى امام!
كاى خدا! پيشِ تو ما قربان شديم‏

وقتِ ذِبح، أللَّهُ أكْبَر مى‏كنى
همچنين در ذبح نَفْسِ كُشتنى

تن چو اسماعيل و جان همچون خليل
كرد جان تكبير بر جسمِ نَبيل‏

گشت كُشته تن ز شهوت‌ها و آز
شد به بِسْمِ اللَّه بِسْمِل در نماز‏
(همان، د 3/ 2146 – 2143)

با روزه گرفتن می‌توان «گاوِ حرص» را قربانی کرد:

تو گاوِ فربهِ حرصت، به روزه، قربان کن!
که تا بَری به تَبَرُّک، هلالِ لاغرِ عید
(کلّیّات شمس، غزل شمارۀ 864)

آخرین چیزی که باید قربانی شود، «عقل و زیرکی و دانایی» است و قربانی کردنِ عقل از همۀ مراحل قبلی دشوارتر است. به نظرِ مولوی انسان‌های نیک‌بخت می‌دانند که زیرکی و زرنگی کاری شیطانی و عشق‌ورزی امری انسانی است؛ ازاین‌رو مولانا به ما توصیه می‌کند که دست از زیرک‌ساری و زرنگی برداریم و با ساده‌دلیِ تمام خود را به پیامبر اسلام و خداوند مهربان تسلیم کنیم. کنعان پسرِ حضرتِ نوح، می‌خواست با تکیه بر توانایی‌های عقلی و ذهنیِ خود، خویش را از توفان نجات دهد، امّا به خواریِ تمام غرق شد. زیرکی مانند شناگری در این دریای بلاخیزِ متلاطم است و کمتر کسی می‌تواند از آن جان سالم به در ببرد؛ بنابراین بهتر است که عقل خود را در برابرِ خدا و پیامبر قربانی کنیم و خود را به آنها بسپاریم:

داند او كاو نيك‌بخت و مَحْرَم است
زيركى ز ابْليس و عشق از آدم است

زيركى سَبّاحى آمد در بِحار
كم رَهَد، غرق است او پايانِ كار

هِل سباحت را، رها كن كِبْر و كين!
نيست جيحون، نيست جو، درياست اين‏

وآن‌گهان درياىِ ژرفِ بى‏پناه
دررُبايد هفت دريا را چو كاه‏

عشق چون كشتى بُوَد بهرِ خواص
كم بُوَد آفت، بُوَد اَغلب خلاص‏

زيركى بفْروش و حيرانى بخَر!
زيركى ظَنّ است و حيرانى نَظَر

عقل قربان كن به پيشِ مُصطفى!
«حَسْبِيَ اللَّه» گو كه ألله‌ام «كَفَى» ...‏

زيركى چون كِبْر و باد انگيزِ توست
ابلهى شو! تا بمانَد دل درست‏

ابلهى نه كاو به مَسْخَرْگى دو توست
ابلهى كاو واله و حيرانِ هوست ...‏

عقل را قربان كن اندر عشقِ دوست
عقل‌ها بارى از آن سوى است كاوست‏
(مثنوي، د 4/ 1424 – 1402)

4) آثار و نتایجِ قربانی کردنِ خود: کسی که توفیق یابد و نفس و جان و عقلِ خود را در راهِ حضرتِ دوست قربانی کند، به نتایج شگفت‌آوری دست می‌یابد. یکی از این نتایج، روزیِ پُربرکتِ فراوانِ بدون رنج است:
عقل اسير است و همى‏خواهد ز حق
روزىِ بى‏رنج و نعمت بر طبق‏

روزىِ بى‏رنجِ او موقوفِ چيست؟
آنكه بكْشد گاو را كَه‌اصْلِ بَدى است‏

نفْس گويد: «چون كُشى تو گاوِ من»؟
زآن‌كه گاوِ نَفْس باشد نقشِ تن‏

خواجه‌زادة عقل مانده بينوا
نفْسِ خونى خواجه گشته و پيشوا

روزىِ بى‏رنج مى‏دانى كه چيست؟
قوتِ اَرواح است و اَرزاقِ نبى است‏

ليك موقوف است بر قربانِ گاو
گنج اندر گاو دان، اى كُنجكاو!‏
(همان، د 3/ 2512 – 2507)

دومین نتیجۀ قربانیِ کردنِ خود، آن است که شخصِ قربانی، خاصیتِ «اِحیاگری» پیدا می‌کند و می‌تواند مرده‌ها را زنده کند. همان‌گونه که گاوِ بنی‌اسرائیل، پس از کُشته شدن، خاصیتی پیدا کرد که با زدنِ عضوی از آن به بدنِ مرده، مرده زنده می‌شد، عاشقی هم که قربانی شود، می‌تواند جان‌های مرده و دل‌های پژمرده را زنده کند و مانند رستاخیز مایۀ حشر شود:
گو: بِران بر جانِ مستم خشمِ خويش!
عيد قربان اوست و عاشق گاوميش‏

گاو اگر خسپد، وگر چيزى خورَد
بهرِ عيد و ذبح او مى‏پرورد

گاوِ موسى دان مرا جان‌داده‏اى
جزو جزوم حَشْرِ هر آزاده‏اى‏

گاوِ موسى بود قربان گشته‏اى
كمترين جزوش حياتِ كُشته‏اى‏

برجهيد آن كُشته زآسيبش ز جا
در خطابِ «إضْرِبُوهُ بَعْضَها»

يَا كِرامِي! إذْبَحُوا هَذا الْبَقَر
إنْ أرَدْتُمْ حَشْرَ أرْواحِ النَّظَر‏
(همان، د 3/ 3910 – 3905)

ولی مهم‌ترین ثمرۀ قربانی شدن، پُر شدن از «دَمِ خدا» است. همان‌گونه که وقتی حیوانی قربانی شود، قصاب دهانِ خود را بر پای او می‌گذارد و او را از دَمِ خود پر می‌کند، انسانی هم که نفس و عقل خود را در راه حضرت حق قربانی کند، از آن پس با نور و نیروی خدا زندگی می‌کند:

نه که قصاب به خنجر چو سرِ میش بِبُرَّد
نهلد کُشتۀ خود را، کُشد، آن‌گاه کشانَد

چو دَمِ میش نمانَد، ز دَمِ خود کُنَدَش پُر
تو ببینی دَمِ یزدان به کجاهات رسانَد

به مَثَل گفتم این را و اگرنه کَرَمِ او
نَکُشد هیچ‌کسی را و ز کُشتن برهانَد

همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرمانَد

دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند؟‏
(کلّیّات شمس، غزل شمارۀ 675)

آثار و نتایجِ عظیمِ قربانی کردنِ خود، باعث می‌شود که مولانا با همۀ وجود عاشقِ قربانی شدن باشد و خدا را در تعبیری شگفت‌آور «قصابِ عاشقان» بداند:

دشمنِ خویشیم و یارِ آنکه ما را می‌کُشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا می‌کُشد

زآن چنین خندان و خوش ما جانِ شیرین می‌دهیم
کآن مَلِک ما را به شهد و قند و حلوا می‌کُشد

خویش فربه می‌نماییم، از پیِ قربانِ عید
کآن قصابِ عاشقان بس خوب و زیبا می‌کُشد

همچو اسماعیل گردن پیش خنجر خوش بِنِه!
درمدزد از وی گلو! گر می‌کشد، تا می‌کُشد‏
(همان، غزل شمارۀ 605)

دکتر ایرج شهبازی


مطالب مرتبط با این پست
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود